برای آقا کاظم عقلمند...
با یاد خدا...
چند وقتی می شود که در اینستاگرام، صفحه ی "روزمرگی های یک آبدارچی" را دنبال می کنم. البته همینطور بی هوا هم پیدایش نکردم! یک روز که در اینترنت مشغول گشت و گذار و بالا و پایین کردن اخبار بودم، عنوان "معروف ترین آبدارچی ایران" توجهم را جلب کردم. بعد از خواندن مطلب هم، صفحه ی اینستاگرام آقا "کاظم عقلمند" را پیدا کردم و تقریبا هر روز دنبالش می کنم.
این جوان سی ساله، به قول خودش: "روزمرگی هایش را با دیگران به اشتراک می گذارد"؛ شرکتی که در آن کار می کند، آبدارخانه ی تر و تمیز، کلاس شبانه ای که می رود، خانه و زندگی اش، تفریحاتش، انتظارش در صف مترو و خلاصه هر چیزی که در طول روز برایش پیش می آید. "لبخند" آقا کاظم هم در همه ی عکس ها، پای ثابت است. حتما که سختی هم کشیده و شاید هم کوله باری از مشکلات را به دوش می کشد، به گمانم با لبخندش به همه ی مشکلات نشان می دهد که عددی نیستند. اصلا همین که جوان باشی، متاهل باشی، ادامه ی تحصیل بدهی و مهم تر از همه؛ "کار را عار ندانی!" و آبدارچی باشی و "لذت" هم ببری و خیلی ها هم غبطه به حال و روز خوشت بخورند، "معرکه" است.
برای بسیاری از ماها که در ابرها سیر می کنیم و به کم، قانع نیستیم، می خواهیم شاخ غول بشکنیم و فلان شغل پر طمطراق را داشته باشیم، بهمان ماشین آنچنانی سوار شویم، خانه در کجا و ویلا در ناکجا و گردش و مهمانی و... با عرض معذرت از این انسان شریف، "آبدارچی بودن، " که شغل نیست و نباید حتی اسمش برده شود!!! باز هم به عقیده ی خیلی از ماها، چنین مشاغلی؛ نه درآمدی دارند، نه اسم و رسم دهان پر کنی و نه "کلاس"! ولی آقا کاظم توانسته به خوبی و البته در کمال صداقت، خلاف این موضوع را ثابت کند، به عبارتی؛ "به شغلش، تشخص بخشیده" و کاری کرده که خیلی از ماها، نظرمان نسبت به یک آبدارچی برگردد. ما را با محیط کار و مشغله های کاری اش آشنا می کند و به نحوی "اهمیت حضور و وجودش" را یاد آوری می کند، چیزی که به گمانم خیلی اوقات نادیده گرفته شده و می شود.
از برخی عکس های داخل آبدارخانه چنین بر می آید که خیلی هم باسلیقه و تر و تمیز است، گویی که خانه ی خودش باشد. از اینکه دستمال و مایع تمیز کننده بدست بگیرد و کنار میز یکی از کارمندان شرکت بایستد و عکس بیندازد و هزاران نفر ببینندش، واهمه ای ندارد و به نظرم، با افتخار این کار را می کند.
همسر و خانواده اش نیز در تعداد زیادی از عکس ها حضور دارند. شب یلدا برعکس خیلی ها که سفره های رنگین با مخلفات آنچنانی داشتند، با "فریبا" -همسرش- کاسه های انار را بدست گرفتند و خندیدند و عکس گرفتند و با سایرین به اشتراک گذاشتند. من که خیلی لذت بردم... برای رفتن به مراسم عروسی آشنایان هم، خوش تیپ می کند، آرایشگاه می رود و کراوات می زند... چقدر هم شیک و برازنده... اصلا به همین سادگی و راحتی به ما نشان می دهد که؛ دوست عزیز، تو می توانی آبدارچی باشی، ولی یک آبدارچی خوش تیپ، مگر منافاتی دارد؟!
آقا کاظم درس هم می خواند، خودش می گوید؛ پس از هفده سال دوری از تحصیل، حالا دوباره شروع کرده و کلاس اول دبیرستان را به صورت شبانه می خواند. از خودش به اتفاق همکلاس ها و معلم هایش، تصاویری در صفحه اش گذاشته است. اصلا با همین کارش به خیلی ها، انگیزه داده که تحصیلاتشان را پی بگیرند.
واقعیت امر این است که من از "معمولی بودن" خوشم می آید، یعنی هیچ عیب و ایرادی در این خصیصه نمی بینم. آقا کاظم و امثال ایشان، نمونه های بسیار موفق و خوبی از همین دسته ی آدم های معمولی هستند که زندگی را در "دلخوشی های کوچک و ساده" می بینند، چیزی که خیلی ها نمی بینند...
- ۹۴/۰۹/۲۷