زندگی یک فرشته

تولد پسر عزیزم که بی شک زیباترین هدیه ی خدا به خانواده ی کوچک ماست، من را بر آن داشت که تجربیات و خاطرات زندگی مان را ثبت کنم. می خواهم خیلی چیزها در خاطرم بماند و روزی برایش بخوانم...

داستان یک زخم...

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۹ ق.ظ

با یاد خدا...


دست روی پیشانی ام می کشم، جای دو زخم کهنه را لمس می کنم. 

یکی را خیلی دوست دارم. خاطره ی دوری را برایم زنده می کند،

زمانی که خیلی کوچک بودم، شاید سه یا چهار ساله... 

سر و صدا بود و، برو و بیا، آفتاب هم حسابی خودنمایی می کرد.

پدرم هم بود؛ با یک کت خاکستری، شاید هم قهوه ای،

دستانش را در جیب های کت گذاشته بود، یقه ی کت را هم بالا زده بود،

با وجود آفتاب، حکما سردش بود.

    چشمانش اما گرم بودند، نگاهش به من بود که پر شر و شور، این طرف و آن طرف می دویدم، فریاد می زدم و می خندیدم، با من می خندید...

    خانه و حیاط ما مشرف به باغ بود... گوسفندی آوردند و به درخت بستند، از بالا می دیدمش، گمان می کردم اگر از روی حفاظ آجری خم شوم و دستم را دراز کنم، می توانم نوازشش کنم... خم شدم و... از بالا افتادم.

من انگار، یک "دیگری" هم داشتم...

    پدر، دستم را گرفت و با هم دویدیم، پله ها را دو تا یکی کردیم، از زیر درختان انار و انگور گذشتیم... دانه های درشت عرق، بر صورت رنگ پریده اش نشسته بود. 

از زمین، بلندم کرد و در آغوشم گرفت. 

اشک می ریخت و خدا خدا می کرد: "خدایا بچه ام رو از تو میخوام، خدایا حفظش کن..."

پیشانی ام زخمی شده بود، خون، صورتم را پوشانده بود... گریه نمی کردم. وجود پدر، آرامم می کرد.

 

سال ها از آن روز می گذرد، جای زخم بر پیشانی ام مانده و...

پدر، نمانده...

  • مادر جان

نظرات  (۸)

روحش شاد باشه انشاالله...
گویا وقتی من به دنیا اومدم تو گوش من اذان گفته.اولین چیزی که با شنیدن نام و یادش به ذهنم میاد همینه
پاسخ:
انشاالله... واقعا؟! چه خوب شد گفتی.
ممنونم.
  • خانوم مهندس
  • خدا بیامرزتشون
    پاسخ:
    انشاالله همه ی اموات، روحشون قرین رحمت پروردگار باشه.
    سلام برخواهرعزیزترازجانم،واقعا جای پدرمان خیلی خالیست،خدارحمتش کنه،چه آرزوهایی داشت برایمان،که متاسفانه اجل مهلتش نداد،ولی خدایک مادرخوب ودلسوز بهمان داده که درنبودپدر،جای آن رابرایمان پرکرده وچوانی خودش رابرای بثمررساندن ماگذاشت.خداوند طول عمربابرکتی بهش عطاکنه وسالم وسلامت باشه وسایه اش برسرماباشد.انشاءا...
    پاسخ:
    خدا رحمتش کنه و انشاالله که سایه ی مادر، همواره بر سر ما باشه.
    خدا رحمتش کند.
    پاسخ:
    ممنون... انشاالله.
    خدا رحمتشون کنه، مثل همیشه حرف نداشت
    پاسخ:
    تشکر می کنم...
  • محمود بنائی
  • پدر، جونه!
    خدا رحمتشون کنه.
    پاسخ:
    ممنونم از شما... انشاالله.
    مریم عزیز خدا پدرتو بیامرزه و سایه مادرت مستدام باشه. 
    پاسخ:
    الهه ی عزیز؛ مثل همیشه ممنونم از لطفت.
    سلامت باشی.
    خیلی خوب بود عزیزم 
    خدا رحمتشون کنه و مادر عزیزت رو برات حفظ کنه
    پاسخ:
    خیلی ممنون...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی