زندگی یک فرشته

تولد پسر عزیزم که بی شک زیباترین هدیه ی خدا به خانواده ی کوچک ماست، من را بر آن داشت که تجربیات و خاطرات زندگی مان را ثبت کنم. می خواهم خیلی چیزها در خاطرم بماند و روزی برایش بخوانم...

بوسه، کفش، حجاب!

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ق.ظ

با یاد خدا...


۱- تلویزیون را روشن کردم. پخش زنده ی سخنرانی "کریستینا فرناندز"؛ رئیس جمهوری آرژانتین شروع شد. قرار بود بیمارستان بزرگی را افتتاح کند. خیل عظیم هواداران برایش دست می زدند و در حمایتش، شعار می دادند. پرچم های آبی و سفید، پارچه نوشته ها و پلاکاردها، بیشتر از جمعیت، خودنمایی می کردند. دوربین روی پلاکاردی کوچک ایستاد؛ "کریستینا، من از تو فقط یک بوسه می خواهم!"


۲- چند روزی بود که از یکی از لوله های آشپزخانه، آب چکه می کرد. "ماریا"؛ خانمی که کارهای نظافت ساختمان را انجام می داد، دیدم و موضوع را گفتم. دست بر قضا، کسی را می شناخت که وارد به کار بود. ساعتی بعد، هر دو با هم آمدند. داخل که شدند، ماریا که می دانست باید کفش هایش را در ورودی خانه در آورد، همین کار را کرد. بعد از احوالپرسی، به آقای تعمیر کار گفتم: "لطفا کفش هایتان را در آورید." - اگر نمی گفتم، بر حسب عادت با کفش، وارد خانه می شد.- فکر کنم اصلا متوجه نشد. تکرار کردم و یک حالت گیجی در چهره اش دیدم😮 نمی دانست برای چه، باید این کار را بکند! در همان حالت پریشانی و برزخی از من پرسید: "یکی را در بیاورم یا هر دو را!!!"😨


۳- زمانی که به کلاس اسپانیایی می رفتم، یکی از کارهایی که معمولا در هر ترم انجام می دادیم، صحبت کردن با دانشجویان اکوادوری بود. در طی یکی از این هم صحبتی ها، طرف مقابل در مورد مذهبم پرسید. وقتی گفتم که مسلمانم، تعجب کرد. -فکر می کنم در عمرش با هیچ مسلمانی برخورد نکرده بود.- دوباره سوال کرد: "اینی که روی سرته چیه و چه کاربردی داره؟" برایش در مورد حجاب زنان مسلمان و دلایلش -البته به صورت خلاصه- توضیح دادم. مدتی نگاهم کرد و پرسید: "مردای مسلمون هم روسری می پوشن؟!؟!"

  • مادر جان

نظرات  (۶)

وای چه وب قشنگی داری فعلا همین یه پست خوندم بعد سر فرصت میشینم کل وبلاگتو میخونم دوست جدیدم
پاسخ:
سلام عزیزم
ممنونم از لطفت...
مثل همیشه عالی
پاسخ:
فدای الهه ی عزیزم... مثل همیشه لطف داری.
  • خانوم مهندس
  • امروز کل وبلاگتو خوندم و البته خواننده ثابتت شدم.
    اگه اجازه بدی تبادل لینک کنیم؟
    پاسخ:
    خیلی ممنون همشهری... بله باعث افتخاره...
    مریم جان بی نعارف یادداشت هایت خیلی جالب و خواندنی هست...
    پاسخ:
    افتخار میدی زهرا جان... خیلی ممنونم.
  • محمود بنائی
  • :)) عالی بود .خوب البته ورق برگشته وقدیم مردها حجابی داشتند به اسم کلاه که هم نوعیش را بر سر داشتن .
    پاسخ:
    ممنون از لطفتون...
    البته این دوست ما کلا منظورش همون روسری بود برای آقایون!
    واااای مریم جون کلی خندیدم.اون اقاهه خیلی با حال بود.خخخخخ
    پاسخ:
    قربانت، خدا رو شکر دوست داشتی عزیزم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی